رونیکارونیکا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

رونیکا انرژی مثبت مامان و باباش

بابا عمار مامان ماطی رونیکا و کیاشا

خدایا خیلی دلم گرفته

خدا جونم دلم خیلی گرفته من دوست باورت دارم مگه نگفتی تو دل شکسته جا داری پس حتما الان اینجایی پیشم خدایا امروزو روزه گرفتم نمیخوام هی/چ کسی بدونه ولی ای خدا ازت دلخور میشم  اگه اونیرو که میخوام بهم ندی صبرم تمام شده دلم بیتابه اگر جوابم ندی یعنی صدای منو نشنیدی یعنی دوسم نداری.... یعنی منوبنده خوبت نمیونی یعنی منونمیبینی ...... خدایا طلب کار نیستم ن ولی بهت یقین دارم خدایا همیشه بهترینهارو بهم دادی بیا این بارم رومو بگیری حاجتم بده خدایا بیقرارم خودت بیقرارم کردی خودتم ......... ...
25 خرداد 1390

تکه پاره ها

  به نام خدا   ۱- شاید تکه هایم را کنار هم گذاشتم دوباره. ولی٬ خوب می دانم آینه های شکسته هرگز تصویر گذشته شان را نشان نخواهند داد. ۲- وقتی تو نیستی من گم می شوم میان همه ی آنچیزهایی که من هستند ومن نیستم. "من" بی "تو" صرف مطلق هیچ است. صرف عبث. ۳-من روحت را نمی خواهم. تو فقط وقتی توی چشمهایم خیره می شوی به من دروغ نگو. ۴- مرا به دل نبستن متهم نکن٬ وقتی که میدانم فردا این منم که اینجا ایستاده ام. تنها. ۵- کسی که از شوق حادثه ای ساده ٬عاشقانه می نویسد تقصیری ندارد. تقصیر در تعریف "حادثه ی ساده " است.     ...
24 خرداد 1390

من مامانم؟

سلاممممم اینجا که کسی غریبه نیست عزیز من نمیدونم شما اومدید یا نه عزیزان من قربوتون برم خوشحال کنید ترو خدا به حرف مامانی گوش کی دل مامان گرفت اصلا نمیتونم حتی فکرشم کنم که بازم ...... ایخدا چه کار کنم جراعت گفتنشو هم ندارم دلم می خواد فریاد بزنم ............... امروز ماان میخواد بره شاه چراغ واز خدا بخواد که تو اومده باششششی ایخدا تو بزرگی تومهربونی تو کریمی....... من نینی میخوام اگه ندی پس کی میتونه بده بده دیگه لج نکن ...
24 خرداد 1390

خدایا به دادم برس

خدایا به دادم برس نزار که شکنم ....... مگه خودت نگفتی که صدا کنید مرا تا اجابت کنم شمارو منم صدات کرم نکنه خدا جونم ناامیدم کنی..... خدایا خودت گفتی توی قران که بهترین پاداش بهشتیان رضای وتوجه منه نکنه که به من توجه نداشته باشی وای بر من وای بر من که صدامونشنوی......... ولی نه خدا بزرگه خدا مهربونه خدا چاره سازه خدا................ خدا.....خدا.....
21 خرداد 1390

مامان منتظره ته دلم گه که اومدی..........

سلاممممممممممم مامان خوبینفس مامان مامان خیلی منتظره اخ نهایتا تا هفه دیگه مشخص میشه ابایی که خیلی دلش میخواد که تو اومده باشی پیشمون همش میگه بیبی کی میزاری عزیز مامان بابارو دلسرد وناراحت نکن هنوز نیمده عاشقانه دوست داره  دیروز شکم مامانئبوسیده سلام کرده بهت نا امیدش نکن ...
21 خرداد 1390

بدون عنوان

شللللللللللام مامانی خوبی نففسس مامان  مامان یروز ودیشب شدددا زیر دلش درد گرفتهه بود من که میدونم تو نفسم  شک نارم امدی توی دل مامانی عزیزم مامان امرووز واسه همه اونهای ه منتظر هستن دعا کمیکنه و من امروز ٢١ هزار صلواتو واسه وجود نینیهای نارز ونینیهای ناز خودم بداشتم کهایشالا تو توی دل مامان باشی گلم امروز اگ اشتتباه نکنکم ٦ رجب هست وباید تا ١٢ روز دیگه این صلواتهارو مامانی بفرسته عزیز دل مامانی وبابای بابا رو با اومدنت توی این ماه خوشحال وبابای واقعی توی روز پدر کن خوب بابا خیلی خوشحال میشه گلم بابای رو بابا کن توی روز پدر خواهش میکنم ...
19 خرداد 1390

بدون عنوان

شلاممممممم مامانی خوبی عزیزم چه خبرا مامان از بهشت دیشب خوب خوابیدی عزیزم توی نفسم هی داری زیر دل مامانو گاز میگیری تازگیها یه چیزی رو زیر دلم احساس میکنم میدونم که داری جای خودتو درست میکنی که خودتم بیای توی وجودم عزیز مامان به هیچ عنوان نمیزارم واین اجازرو بهت نمیدم که منو قال بزاری...... عزیزم ا ماه رجبه من میدونم که تا رمضون پیش مامانی خودم میدونم مان واست نزر کرده که یا اول شعبان یا اول رمضون واسط اش رشته درست کنم مامانو ناامید نکن . راستی نفسم دیروز که بابایی داز سر کار رفتیم خونه بابایی رو کرد بهم گت نینی امد دیگه اجازه نمیدم فست فود و....... بخوری تا شش سال گفتم چرا تا شش سال گفت چون نینی جون که اومد نه ماه تو شک...
18 خرداد 1390

بدون عنوان

سلام سلام سلام عزیزم میدونم صدامو میشنوی منو وبابایی رو میبینی ومیدونم که مخوای بیای پیشمون من دلتنگتم منم دوست دارم بیای پیشمون همیشه فکر میکردم تا من بخوام میای ولی اینجوری نشد چون خدا نده هاشو بهتر ا خودشون میشناسه چون اونجوری قدر نفسمو نمی دونستم ولی حالا بیصبرانه منتظرتیم ومیدونم یین دارم  داری میایی پیش مامی وبابایی راستی بابایی خیلی بامزهاست نمیدونم تو شکل بابا تپل میشی یا مثل مامان .... وای که خدا چقدر بزرگی دیشب که بابایی خوابیده بود من خوابم نمیبرد وطبق معمول اجازه هم نمیده که من از پیش برم  خوب چکار باید میکردم منم بی سرو صدا توی تاریکی توی سکوت به عزیزم فکر میکردم عزیزم من تورو به خدا سپردم چون میدونم اون...
17 خرداد 1390
1